بررسی واِژه رشد و تحلیل مفهوم آن در قرآن کریم

كلمه رشد در كتب لغت بیشتر به معنای هدایت، راه راست یافتن،‌ صلاح و خیر و كمال ترجمه شده است . و رشد یافتن به معنی رستگاری یافتن ونجات پیدا کردن و به مقصد رسیدن است.

در قرآن مجید این كلمه گاهی در مقابل كلمه (( غیّ ))‌ به معنای گمراه شدن و گاهی در مقابل كلمه ((ضرّ)) به معنای خسران و گاهی در مقابل كلمه (( شر )) به معنای بدی و ناشایستگی آمده است.

استاد شهید مرتضی مطهری علیه الرحمه در مورد رشد چنین می نویسد: (( رشد یعنی لیاقت و شایستگی برای نگهداری وبهره‌برداری از امكانات و سرمایه‌هایی كه در اختیار انسان قرار داده شده است .))

می توان گفت رشد شاخص خردورزی است به طوری که فرد رشید، دارای کمال عقل بوده و از هرگونه گمراهی و انحراف به دور می باشد.

با تامل در آیات قرآن کریم به این نکته می‌رسیم که غیر از آیه ی ۶ سوره ی نساء که در آن رشد جنبه ی اقتصادی دارد در سایر آیاتی که رشد و مصادر گوناگونش آمده منظور ، جنبه ی هدایت و کمال عقل انسان است.

شایان ذکر است که قرآن برای جنبه ی جسمانی رشد، این واژه را به کار نبرده ولی تا انسان مراحل خلقت را با موفقیت به پایان نبرد و به رشد خویش نرسد و همچنین تا با سلامتی عقل و روح به دنیا نیاید نمی تواند لیاقت و شایستگی گام نهادن در راه رشد و کمال را داشته باشد .

عوامل رشد دهنده ی عقل زیادند از جمله تحرک و فعالیت خود عقل ، رویارویی با مشکلات و… اما رشد عقلانیت از دیدگاه قرآن کریم در سایه ی حواس پنج گانه ، نظر ، تعقل ، تفکر و تذکر بدست می آید.

واژه رشد در فرهنگ قرآنی از واژه های حوزه عقل و فکر انسان است. رشد، کمال عقل است.

با نظر در آیات قرآن کریم می توان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است;

جامع نگری، انتخاب احسن، خردورزی و اقامه برهان.

 با این بیان، رشید کسی را گویندکه اولا عقلی جامع نگر داشته باشد، ثانیا از میان راههای مختلف، قادر به انتخاب احسن باشد، ثالثا انتخابش مبتنی بر حجت و برهان باشد.

 جامع نگری

از آیات سوره کهف در داستان خضر و موسی علیهما السلام فهمیده می شود که لازمه رشد درهر امری، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است. خداوند در آیه ۶۵ سوره کهف می فرماید: «ما به خضر دانشی خاص آموختیم ». در آیه بعد این دانش ملازم یا زمینه ساز رشد معرفی شده است. آنجا که موسی علیه السلام به خضرعلیه السلام می گوید:

«هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا» (آیا تو را پیروی کنم بر اینکه مرا از آنچه به تو آموخته اندبیاموزی تا به رشد راه یابم) و از آیه ۶۸ همین سوره فهمیده می شود که یکی از لوازم رشد، «احاطه خبری » به موضوعاتی است که مورد تصمیم گیری است. خضرعلیه السلام دراستدلال بر این که چرا موسی علیه السلام نمی تواند در همراهی با او شکیبا باشد می گوید: «وکیف تصبر علی مالم تحط به خبرا»[کهف ۶۸]  (چگونه بر آنچه کاملا آگاه نیستی، شکیبایی کنی.)

دایره اطلاعات خضرعلیه السلام فراتر از اطلاعات موسی علیه السلام بود، لذا او از اموری آگاه بودکه موسی علیه السلام آگاهی نداشت و همین باعث شده بود، که خضرعلیه السلام در هر مورد عملی رشیدانه انجام دهد،  اما موسی علیه السلام که از آن اطلاعات بی بهره بود، آن عمل را ناپسند و قبیح بداند. به طور مثال وقتی خضرعلیه السلام کشتی را سوراخ کرد، موسی علیه السلام آن را با این عبارت تقبیح کرد: «لقد جئت شیئا امرا»[کهف ۷۱]; (براستی کاری ناپسند انجام دادی.)

بنابراین روشن شد که وقتی انسان از همه جوانب کاری که می‌خواهد انجام دهد، اطلاع نداشته باشد، ممکن است کاری صحیح را قبیح و یا کاری قبیح را نیکو بشمرد.

پس اولین رکن رشد یافتگی، داشتن تصور صحیح از جوانب و عواقب امور است.

تاکیدقرآن و سنت بر تدبر و عاقبت اندیشی در امور نیز به همین رو است. گاهی انتخاب راه ورود در امری، مستلزم دیدن راههای خروجی است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «نزد هر کاری درنگ کن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسی، پیش از آنکه بدان دست بیازی و پشیمان شوی »

انتخاب احسن

خداوند در آیه ششم سوره نساء پس از آنکه همگان را از سپردن اموال به دست سفیهان باز داشته است، می فرماید:

«وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم » (و یتیمان را تا وقتی که به [سن] نکاح می رسند، بیازمایید! اگر آنان را رشید یافتید، مالهایشان را به آنان برگردانید.)

طبق ظاهر این آیه، تا زمانی که یتیم به رشد نرسیده، نمی توان اموالش را در اختیارش گذاشت تا در آن تصرف کند. اما برای رسیدن به جواب این سؤال که چه وقت می توان گفت، او به رشد رسیده است و می تواند در اموالش تصرف کند، کافی است به وظیفه ولی یا قیم نظری بیاندازیم که اموال یتیم به او سپرده شده است. او موظف است بهترین شیوه ممکن را برگزیند تا منافع یتیم را به نحو احسن تامین کند.خداوند می فرماید:

«ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن » [انعام ۱۵۲]  (به مال یتیم نزدیک مشوید، جز به گونه ای که بهتر باشد). پس می توان از این دو آیه چنین نتیجه گرفت که وقتی یتیم خود بتواند مال خود را از میان راههای مختلف در راه صحیح تر بکار بندد، به رشد رسیده است.

خداوند درباره یتیم به ما دستور می دهد که آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمایش قراردهید:

«و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح »  (نساء ۶)

ابتلای یتیم به این معناست که به تدریج به او امکانات و اختیار معاملات کوچک داده شود و خطاهای او اصلاح شود تاآنکه بعد از بلوغ، به حدی برسد که خود صلاح و فساد خویش را به نحو احسن تشخیص دهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نکند.

این امر به یتیم و معاملات و عملیات مالی و اقتصادی اختصاص ندارد و مهمترین راه رسیدن به رشد در همه زمینه ها ابتلا وآزمایش و اصلاح خطاهاست.

 اگر می خواهیم جوانانی رشید در صحنه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشیم، باید به فرزندانمان در کودکی و نوجوانی به فراخور سن و دیگر تواناییها و استعدادهایشان، اختیارات و مسؤولیتهایی بدهیم و آنها راآزاد بگذاریم تا خود انتخاب کنند. البته نباید فراموش کرد که والدین و مربیان در فرآیندآزمایش و خطا و اصلاح خطاهای رفتار و عمل آنها دارای نقش ممتازی هستند.

بنابراین «انتخاب احسن » رکن دیگر رشد است که در همه امور، چه در حوزه اندیشه و یا در حوزه گفتار و رفتار باید ملاک عمل باشد.

خردورزی و اقامه برهان

چنانچه کسانی در راه صحیح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسیده شود که چرا در این راه گام برمی دارید، جوابی قانع کننده ارائه ندهند، اینگونه افراد را نمی توان رشید نامید. بنابراین داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است. به تعبیر قرآن ، کسانی که به اقوال مختلف گوش فرا می دهند و از بهترین آنها پیروی می کنند، اولواالالباب هستند. پس انتخاب رشیدانه آن است که به عقلی خالص، جامع نگر و پخته (لب) متکی باشد.

در قرآن آمده است که، وقتی جوانان رشیدی به نام اصحاب کهف از حسن انتخاب پروردگار خود به قاطعیت سخن گفتند که: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها»[کهف ۱۴]  (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است ما جز او خدایی رانمی خوانیم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اینگونه بیان کردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا یاتون علیهم بسلطان بین »[کهف ۱۵]  (اینان قوم ما هستند. خدایانی جز خدای یگانه را برگزیدند، در حالی که دلیلی روشن بر آن ندارند.)

 پس باید بر انتخاب گزینه ها در هر زمینه ای که باشد حجت داشته باشیم. اگر خضر علیه السلام راهی را انتخاب کرد که موسی علیه السلام در نظر اول آن را تقبیح نمود، در نهایت با بیان دلیل محکم وخلل ناپذیر خود، موسی علیه السلام را قانع کرد.

بنابراین رشید کسی است که بتواند:

اولا، راههای مختلف را در نظر بگیرد و جوانب و عواقب هرکاری را ببیند.

ثانیا، راه بهتر را برگزیند.

ثالثا، آن راه صحیح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند.

ابراهیم علیه السلام، اسوه رشد

یکی از نمونه های بارز رشد، حضرت ابراهیم علیه السلام است که خداوند او را به عنوان اسوه معرفی کرده است.

 خداوند درباره او می فرماید: «و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل »[انبیاء ۵۱]  (و ما پیش از این ابراهیم را رشد دادیم.)

نمونه ای از موارد رشد ابراهیم علیه السلام، جدال احسن او با کفار و مشرکان است. او یکایک خدایان دروغین چون ستاره و ماه و خورشید را که قومش می پرستیدند، مطرح می کند و با حجت و برهان رد می کند: «و تلک حجتنا ءآتیناها ابراهیم علی قومه »[انعام ۸۳]  (آن حجت ماست که به ابراهیم دادیم تا بر قومش اقامه کند) و در نهایت، با قاطعیت انتخاب احسن را اینگونه بیان می کند که:

«انی وجهت وجهی للذی فطرالسموات والارض حنیفا و ما انا من المشرکین » [انعام ۷۹]  (من رویم را حق گرایانه به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را آفرید و من از شرک آورندگان نیستم.)

از آیات قرآن کریم به خوبی استفاده می شود که فقط امر رشید مورد اطاعت قرارمی گیرد. ولایت تنها برای کسی محقق است که رشید باشد. به عبارتی می توان گفت که رشد در راس هرم اطاعت و ولایت قرار دارد.

در سوره هود می خوانیم:

«ولقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین الی فرعون و ملائه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید»[هود ۹۶ و۹۷];

(و ما موسی را با آیات خود وحجتی روشن به سوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم. اما فرمان فرعون را پیروی کردند و حال آنکه فرمان فرعون رشد یافته نبود.)

ملاحظه می کنیم که خداوند پیروی قوم فرعون از دستورهای او را تخطئه می کند، به این جهت که امر فرعون رشید نبوده است. بنابراین از امری می توان تبعیت کرد که برمبنای رشد باشد و این مطلب در جمیع مراتب اطاعت و لایت حاکم است.

 ملاکهای رشد

رشد دارای ملاکهایی است که می توان هر امری را با آن سنجید. ملاکهای عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سیره عقلاء.

الف) شرع: بی شک آیینی که از جانب خدا نازل شده، عین رشد است و مخالفت باآن نشانه سفاهت.

قرآن ، سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، گفتار و رفتار معصومان علیهم السلام همگی ملاک رشدمحسوب می شوند و این نکته در آیات و روایات مورد تاکید است. موارد ذیل از آن جمله است:

« انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشد» [جن ۲]; (ما قرآنی شگفت را گوش دادیم که به رشد راه می نماید.)

علی علیه السلام درباره رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: (سیره او میانه روی و سنت او رشد است.)

ب) عقل: یکی دیگر از معیارهای اصلی رشد عقل است. مراد از عقل در اینجا آن است که به عنوان یکی از منابع فقه به شمار می آید. همان که گفته شده است: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع ». از این عقل به قوه تشخیص حسن و قبح تعبیر

می شود. در متون روایی بر این ملاک نیز تاکید شده است:

علی علیه السلام می فرماید: (خردمندی تو همین بس که برایت راه سرگردانی را از رشد باز شناساند.)

بنابراین اگر کسی بر خلاف عقل حکم کند، امر او رشید نیست و در نتیجه مطاع نیز نخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر یا مادر فرزند خود را به کاری امر کند که آن کار، تکلیف فوق طاقت به شمار می آید، امر آنها غیر رشید است.

ج) سیره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعی مطرح است که نه شرع درباره آن دستور خاصی دارد و نه از موارد حسن و قبح عقلی است. در اینگونه امور، رشد درعدم مخالفت با روش عقلاست. بدیهی است که روش عقلا نباید با شرع مخالف باشد.به نظر ما روایاتی که مشورت با عقلا را از مصادیق رشد دانسته، بر پیروی از روش عرفی و عقلایی تاکید می ورزد; مانند موارد ذیل:

 (مشورت با عاقل خیرخواه، رشد و برکت وتوفیقی از جانب خداست. پس اگر او به تو راهی را نشان داد، از مخالفت با آن برحذرباش، زیراکه هلاکت در پی دارد.)

خلاصه آنکه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را میزان سنجش قرار دهد و خودخواهی و استبداد رای را کنار بگذارد، قطعا در راه رشد حرکت خواهد کرد.

 نقش مشورت در رشد

همان طور که گفتیم اولین رکن رشد، جامع نگری است. مشورت در این زمینه می تواند یاور انسان باشد. محدودیتهای فکری در هر انسانی، مانع از آن می شود که بتواند همه جوانب امور را به روشنی بنگرد، لذا استفاده از عقول دیگران باعث می شودکه زوایای تاریک امور روشن شود و آنگاه با روشن شدن همه جوانب می توان به انتخاب احسن دست زد. همان طور که قبلا گذشت مشورت با خردمندان خیرخواه مایه رشد است.

نتیجه آنکه، جامعه ای که فرهنگ استبداد رای بر افراد آن حاکم باشد، خصوصا اگراین امر در بخشهای مختلف مدیریتی از مدیریت خانواده تا مدیریتهای کلان باشد، رشدیافتگی آن را چندان نمی توان امید داشت

عوامل رشد وتکامل انسان از ديدگاه قرآن کريم

  قرآن کريم عناصر و عواملي را براي رشد و تعالي انسان مطرح مي کند که عبارتند از:

 ۱- علم وتفکر ۲- ايمان ۳- عمل صالح

انسان بوسيله علم و ايمان و عمل صالح مي تواند رشد پيدا کرده ، و به قرب ربوبي نائل گردد. از ديدگاه قرآن کريم اين عوامل موجب کنار رفتن طبيعت منفي انسان و بروز فطريات مثبت انسان مي شود . يعني انسان با استمداد از عوامل رشد مي تواند استعدادهاي وجودي مثبت خود را به فعليت رسانده و استعدادهاي منفي را که در نهاد اوست کنار بگذارد .

ايمان و عمل صالح از جمله عواملي هستند که در قرآن همراه با يکديگر ذکر شده اند، يعني انسان آن هنگام مي تواند به سوي مبداء وجود سير کند که گام به سوي خدا برداشته و در پرتو ايمان به او دست به انتخاب و عمل صالح بزند.

(( والعصر انّ الانسان لفي خسرٍ الاّ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقِّ و تواصوا بالصّبر))

سوگند به عصر همانا انسان در زيانکاري است ، مگر آنانکه ايمان آوردند و کارهاي شايسته کردند و يکديگر را به حق و شکيبايي سفارش نمودند. (عصر ۱-۲)

سوره فوق به صراحت مي گويد که اگر انسان از ايمان و عمل صالح خودداري کند در خسران خواهد بود.منظور از خسران نيز اين است که انسان اصل سرمايه خود را از دست بدهد ، نه آنکه مقداري از منافع خويش را تباه سازد. به راستي اگر انسان ايمان نداشته باشد و از عمل صالح نيز خود داري کند ، اصل وجود خود را به زوال خواهد کشاند. در حاليکه اگر ايمان به خداوند آورده و عمل صالح انجام دهد رشد و تکامل پيدا خواهد کرد .

(( من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم)) کسيکه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد ، پس براي آنها نزد پروردگارشان اجري است (بقره ۶۲)

از ديدگاه قرآن کريم اگر چه هر يک ازاين سه عامل (علم، ايمان و عمل صالح) داراي ارزش است و هر يک موجب مي شود تا انسان در مرتبه اي از رشد قرار بگيرد ، ولي آن هنگام انسان مي تواند از مراتب بالاي کمال برخوردار شود و شايسته عنوان خليفه الله گردد که هر سه آنها در وجودش جمع آيند.

        علم وتفکر 

علم ودانش ، تفکر و تعقل يکي از عوامل سازنده انسان به شمار مي رود . قرآن کريم براي علم و آگاهي ارزش بسياري قائل است . در ارزش علم و دانش همين بس که نخستين آیاتي که بر پيامبر (ص) نازل شده است سخن از علم به ميان آورده است.

((اقرء باسم ربک الّذي خلق خَلَقَ الانسان من علقٍ اقرء و ربّکَ الاکرم الّذي علّمَ بالقَلَم)) بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد ، خلق کرد انسان را از خون بسته ، بخوان و پروردگارت از همه کريمان کريمتر است . او کسي است که نوشتن با قلم را ياد داد. (علق۱-۲)

آيات فوق از خدا سخن مي گويد و به پيامبر دستور مي دهد که بنام خدايش بخواند : خداي خالق خدايي که انسان را از خوني بسته خلق نموده است . خدايي که به بشر علم آموخته است و او را بر آنچه که نمي دانست آگاه نموده است.

اگر کسي علم و آگاهي نداشته باشد . نمي تواند تکاليف الهي را بشناسد تا به اطاعت صحيح از آنها تن در دهد . کسي که از دانش تهي باشد ، از کجا مي تواند به هدف حيات خويش دست يابد تا در آن مسير گام بردارد . خود قرآن علت سقوط بسياري از تبه کاران را عدم تعقل مي داند.(( و قالوا لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا في اصحاب السّعير)) و گفتند اگر ما به سخن آنان گوش مي داديم يا تعقل مي کرديم هر گز از ياران دوزخ نبوديم.(ملک۱۰)

آيه فوق از زبان دوزخيان نقل مي کند که اينان در پاسخ به فرشتگان مي گويند اگر ما در دنيا دعوت رسولان را گوش داده بوديم و به آنها عمل مي کرديم هرگز از زمره گمراهان و دوزخيان نبوديم.

در بررسي آيات مربوط به تفکر و تعقل و علم و آگاهي اين نکته قابل توجه است که هدف تنها آگاهي سطحي نيست ، چراکه بسياري از آگاهيهای دانشها و شناخت هاي انساني نه تنها منشأ اثري در حيات بشر نيست که چه بسا ضرر و زيانهاي فراواني نيز براي انسانها ايجاد مي کند.

انگيزه قرآن براي دعوت انسان به مطالعه و تفکر در آيات الهي اين است که انسان هدفداري خلقت را دريابد.  در يابد که جهان بيهوده خلق نشده است در يابد که جهان داراي خالقي است خدا نام که انسان را بوجود آورده است و ناظر بر همه رفتار و اعمال او مي باشد . بنابرين قرآن کريم براي آن نوع علم و آگاهي ارزش و اصالت قائل است که موجب تعالي و تکامل انسان شود. علمي که سازنده باشد ، نه ويرانگر ، علمي که راهگشا باشد نه راهزن ، علمي که انسان را صعود دهد نه سقوط، علمي که موقعيت انسان را در هستي روشن سازد و  انسان را به سوي خدا کشاند .

از ديدگاه قرآن درجه و مقام افرادي که داراي علم و دانش هستند بسيار بالاست و اين افراد از ديدگاه قرآن افضل بر افراد ناآگاه و بيسواد هستند(يرفع الله الّذين آمنوا منکم و الّذين اوتو العلم درجاتٍ)) خداوند درجات کساني از شما را که ايمان اورده و کسانيکه داراي علم و دانش هستند با لا مي برد.(مجادله۱۱)

قرآن اگرچه براي علم ارزش قائل است ، ولي آن را بدون عمل نمي پذيرد ، يعني انسان بايد بر اساس علم و آگاهي خود دست به انتخاب و عمل صالح بزند. انساني که فقط بر فراورده هاي علمي خود بيفزايد ، بدون آنکه در انديشه رهايي ديگران از جهل و ناداني باشد رشد حقيقي پيدا نکرده است.(( مثل الّذين حمّلوا التّورات ثمَّ لم يحملوها کمثلِ الحمارِ يَحملُ اَسفاراَ بِئسَ مثلُ القومِ الّذينَ کذّبوا بآيات الله وَ الله لا يهديِ القَومَ الظّالمينَ)) وصف کسانيکه به تورات علم داشتند،   ولي به آن عمل نکردند ، مانند چهار پاياني است که بار کتاب را حمل مي کنند (واز آن هيچ نمي فهمند ). آري چه گروه بدي هستند کسانيکه آيات الهي را تکذيب کردند و خداوند ستمکاران را هدايت نمي کند.(جمعه۵)

ايمان

دومين عامل تکامل انسان ايمان است. و منظور از ايمان نيز عبارتست از اعتقاد قلبي به خدا و فرامين او همراه با تسليم به آنها.

ايمان به غير از علم است ، چرا که قرآن از کافراني سخن مي گويد که با وجود علم و آگاهي به سوي کفر گرايش داشتند . از جمله بايد از شيطان نام برد که خدا را مي شناخت ، به معاد نيز اعتقاد داشت و مي دانست که انبياء از سوي خدا مبعوث شده اند ولي با اين وجود قرآن او را کافر مي داند ((ابي واستکبر وَ کان َ من الکافرينَ)) اباکرد و کفر ورزيد و از کافران بود (بقره ۳۴)

اگر کسي علم به چيزي داشته باشد و آن علم در اعماق قلبش نفوذ پيداکرده و خود را ملزم بداند که بر طبق علمي که دارد عمل کند و يا در رفتار و کردار وي اثري از آن پيدا شده باشد گوييم آن فرد ايمان دارد. و در اعمال و رفتار فرد مومن متجلي مي شود.

خلاصه آنکه ايمان آن چيزي است که آثار آن در وجود فرد آشکار و هويداست و هرچه ايمان قويتر باشد ظهور و بروز آن در ابعاد بيشتري از وجود انسان تجلي پيدا ميکند . کسي که از ايمان ضعيفي نسبت به خدا برخوردار باشداين ايمان ممکن است فقط در زبان وي تجلي پيدا کند ، اما آنکه ايمان وي در درجه بالاتري است نه تنها در زبان ملتزم به خداست که در اعمالش نيز اعتقاد خود را به خدا نشان مي دهد و آنکه از درجه بالاتري از ايمان برخوردار است اثر اين ايمان آنچنان است که همواره حضور خدارادرک کند و خدا را ناظر براعمال و رفتارخود مي داند و اگر کوچکترين خطايي مرتکب شود خود را در پيشگاه ربوبي شرمنده و شرمسار مي بيند.

گفتيم که ايمان در دل و جان انسان نفوذ دارد و مي تواند انسان را به جنبش و حرکت در آورد.حال اين سوال مطرح است که کدام ايمان قابل پذيرش است؟ ايا هر نوع ايماني را مي توان پذيرفت يا نه؟

از ديدگاه قرآن فقط ايمان به خدا و فرامين او قابل پذيرش است و هر چه غير از آن باشد کفر است و غيرقابل پذيرش.

قرآن کريم براي ايمان دو ويژگي قائل شده است . يکي اينکه ايمان مربوط به دل و جان است و به بيان ديگر نوعي عشق است نه درک عقلاني و ديگر اينکه امري فطري است . يعني هر انساني به طور فطري ايمان و تقوا را دوست داشته و از کفر و گناه بيزار است.(( ولکنَّ الله حبَّب اليکمُ الايمانَ وَ زيَّنهُ في قلوبکم وَ کرَّهَ اليکم ُ الکفرَ والفُسوُق))خدا ايمان را محبوب شما قرار داده و آنها را در دلهايتان زينت بخشيده است.و(در حاليکه)کفر و فسق را منفور شما قرار داده است(حجرات۶)

ايمان به خدا موجب مي شود تا انسان به جاي آنکه در برابر مشکلات زندگي از خود ناتواني نشان دهدو فرياد اعتراض برآورد و گاه اززندگي قهر کند ، رنجها و مشکلات آن را وسيله اي براي تکامل و تعالي خود بداند . انساني که ايمان به خدا دارد اگر پا به مراحل بالاي ايمان نهد نه تنها مشکلات و مصائب زندگي او را مأيوس و نااميد نخواهد کرد و به اضطراب و نگراني مبتلا نخواهد شد ، بلکه از آرامش و صفاي دروني خاص نيز برخوردار خواهد شد.

کسيکه خدا را هدف قرار ميدهد براي بقا و تداوم عمل خود به نيروي بي نهايتي به نام خدا متکي است و تنها بر او توکل ميکند و هر قدرهم راه را براي رسيدن به هدف خويش دشوار ببيند ، از آنجا که قدرتي مافوق همه قدرتها را ياور خويش

مي بيند هرگز دچار شکست نخواهد شد و اگر هم به فرض دچار شکست ظاهري شود از آنجا که گام در مسير خدا نهاده و مراحلي را به سوي او طي کرده ،باز هم به پيروزي نائل آمده است از همين جاست که قرآن ميگويد :    (( و مَن اعرضَ عَن ذکري فانَّ لَهُ معيشهً ضنکاً و نَحشرهُ يوم القيامه اَعمي))کسي که از ياد من اعراض کند ، زندگي براي او تنگ و تيره خواهد بود و ما روز قيامت اورا کور محشور خواهيم کرد.(طه۱۲۴)

عمل صالح

سومين عاملي که موجب رشد و تکامل انسان ميشود عمل است.

در زندگي عوامل و عناصر متضادی وجود دارد که همواره انسان را به مبارزه و عمل ميکشاند.  انسان همواره در تلاش است تا در گير و دار زندگي به گونه اي خود را به سرمنزل مقصود کشاند ، و چون موجودي آگاه و صاحب اختيار است همواره بر سرچند راهيهاي انتخاب قرار ميگيرد ، و به ناگزير ميبايست راه و مسير مشخصي را براي خود انتخاب کرده و بر اساس آن دست به عمل بزند.

انسان موجودي از پيش ساخته شده نيست که راه زندگي او را ديگري تعيين کرده باشد . وي موجودي است که بايد با انتخاب و عمل خويش خود را بسازد . او در ميان تمام پديده هاي آفرينش تنها موجودي است که امکانها و راههاي بسيار برايش وجود دارد و تا در برابر آنها موضعگيري نکند و دست به عمل نزند ، رشد پيدا نميکند.

همانگونه که اشاره کرديم عمل از نظر قرآن از آنچنان اهميتي برخوردار است که موجب رشد و تکامل انسان شناخته شده است . به عبارت ديگر عمل سازنده شخصيت انسان است.((لکلٍّ درجاتٌ ممّا عملوا)) براي هر کس بر اساس آنچه کرده است درجاتي است(انعام ۱۳۲)

ويژگيهاي عمل در قرآن

از نظر قرآن کريم عملي قابل قبول است که نسان را به سوي شاه راه هدايت کشاند يعني فقط عمل صالح در قرآن قابل قبول است . عملي که همراه با ايمان باشد و انسان را بسوي نور بکشاند و از ظلمت کفر نجات دهد.(( انّ الذّين آمنوا وَعملواالصّالحات يهديهم ربُّهم بايمانهم)) همانا کساني که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنان را با ايماني که دارند هدايت مي نمايد.(يونس۹)

در قرآن براي اعمال ورفتار انسان ملاک و معيار وجود دارد ، قرآن هر عملی را نمي پذيرد ، بلکه آن عملي را ميپذيرد و موجب تکامل انسان ميداند که صالح باشد نه غير صالح.

آيات گوناگوني ازقرآن روي اين مسئله تأکيد دارد که هر حرکت و فعاليتي که از انسان سر بزند مورد نظارت خداوند است . و به راستي که نظارت الهي يکي از مهمترين عوامل براي رشد و تکامل است . انسان از ديدگاه قرآن کريم به خود رها شده نيست تا هر گونه که خواست دست به انتخاب و عمل بزند و هيچ کس مراقب او نباشد .

يکي ديگر از ويژگيهاي عمل در قرآن اينست که قرآن به کيفيت عمل توجه دارد ، نه کثرت آن.

(( الّذينَ يلمزونَ المطوِّعينَ منَ المؤمنينَ في الصّدقاتِ والّذينَ لايجدونَ الّا جُهدهم فَيسخرونَ منهم سخرَاللهُ منهم وَلهم عَذابُ اليمٌ)) کسانيکه از صدقات مؤمنان مطيع عيبجويي مي کنند و آنهايي را که جز به مقدار تواناييشان ندارند مسخره مي کنند ، خدا آنها را مسخره مي کند و براي آنها عذاب دردناکي است.(توبه ۷۹)

هنگاميکه پيامبر ميخواست نيروهاي خود را براي مبارزه با دشمنان اسلام در جنگ تبوک آماده سازد ، نياز به کمک مالي مردم داشت . پيامبر از مردم خواست تا هر کس به اندازه تواناييش مقداري پول يا کالا به ارتش اسلام کمک کندو در ميان افرادي که کمک کردند فردي به نام ابو عقيل انصاري بود که با کار اضافي در شب دو من خرما تهيه کرد و يک من آن را خدمت پيامبر آورد و تقديم کرد در اين هنگام منافقان ، ابوعقيل و افرادي را که در حد توانايي خود به مقدار ناچيزي کمک کرده بودند به باد مسخره گرفتند در همين حال آيات فوق نازل شد و آنها را شديداً تهديد به عذاب کرد و به آنها فهماند که صدقه اي کوچک همراه با اخلاص در نزد خداوند باارزشتراست از صدقه اي که کميت آن بسيار ،اما از اخلاص تهي است.

(( وادعوهُ مخلصينَ لَهُ الدّينَ)) و او(خدا) را از سر اخلاص بخوانيد (اعراف۲۹)

اسلام به کيفيت کار اهميت مي دهد نه کميت آن ، چه بسا افرادي که عمل بسيار زيادي انجام مي دهند اما چون عمل آنها از اخلاص تهي است فاقد ارزش است (( الّذي خلق الموت َ وَ الحيوه ليبلوکم ايّکم اَحسنُ عملاً و هو العزيز الغفور ُ))خدايي که مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد که کدامتان داراي بهترين عمل هستيد و او عزيز و آمرزنده است (ملک۲)

از ديگر ويژگيهاي عمل در قرآن اينست که عمل خوب پاداش دارد (( من جاءَ بالحسنه فله عشرُ اَمثالها وَمن جاءَ بالسّيّئهِ فلا يجزي الّا مثلها وَهم لايظلمونَ)) هر کس کار نيکي بياورد ده برابر آن پاداش خواهد يافت و کسيکه کار بدي بياورد جز به مقدار آن کيفر نخواهد ديد و ظلم وستمي بر آنها نخواهد شد(انعام ۱۶۰)

  اين آيه حداقل پاداش عمل را ذکر مي کند ، به اين معنا که اگر کسي عمل خوبي انجام دهد حداقل ده برابر پاداش خواهد گرفت. در صورتيکه  اعمالي مانند انفاق از نظر قرآن داراي هفتصد برابر پاداش است.

خلاصه آنکه هدف از رشد انسان از دیدگاه قرآن این است که سیر به سوی خدا کرده و به مقام قرب ربوبی نایل آید. قرآن با مطرح کردن این هدف پرواز انسان را تا بی‌نهایت میسر می‌داند.
بنابراین قرآن کریم برای انسان هدفی محدود در نظر نمی‌گیرد تا چنانچه انسان به آن هدف رسید از رشد و تکامل باز بماند. انسان از دیدگاه قرآن دارای رشد محدود و معینی نیست.
انسان موجودی است که رشد او حد و مرزی ندارد، بلکه تا هر جا که بخواهد و تا هر اندازه که کمر همت بربندد می‌تواند رشد و تکامل پیدا کند.

منابع مورد استفاده :

پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه                        hawzah.net

سازمان تبایغات اسلامی    old.ido.ir

خبرگزاری بین المللی قرآن                    www.iqna.ir